الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ پس از سالها زحمت در شغلی که دوستش داشت، حالا در خطری قرار گرفته بود که باعث و بانی اش خودش بود. میگفت: «اصلا نمیفهمم چرا اینجوریه. اون حرفی که نباید بزنم، بیخ گلوم میچسبه و اگه نزنمش خفه میشم. هفته پیش تو اداره یه جلسه مهم داشتیم که رئیس خیلی تأکید کرد محرمانه باشه. ولی مثل همیشه نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
حرف از دهنم دررفت و بین همه پیچید. رقبا فهمیدن و فرصتی که رئیس مدتها دنبالش بود از دست رفت و آخر سر هم گندش دراومد که ماجرا از من درز کرده و بقیه اش هم که لابد حدس میزنین چی شد...». چنین شرایطی شاید برای شما هم پیش آمده باشد. میدانید که نباید حرفی را به زبان بیاورید ولی انگار یک نیروی عجیب وادارتان میکند سفره دلتان را آنجایی که نباید باز کنید.
همان لحظه که آن راز مگو را فاش میکنید، هیجانی را تجربه میکنید؛ ولی خیلی زود این هیجان فروکش میکند و نوبت به سرزنش کردن خودتان میرسد. اینکه چرا چنین اتفاقی میافتد؟ رازداری و امانت داری کلامی چه نتایجی در زندگی ما دارد و چطور میتوانیم این ویژگی را در خودمان تقویت کنیم؟ موضوعی است که ما سعی کردهایم با کمک دکتر حمید صادقیان، روان شناس در این مطلب به آن بپردازیم.
راز یا سر را میتوان هرچیزی در نظر گرفت که یک نفر در درون خودش به عنوان موضوعی مهم قلمداد میکند، برایش چارچوب و حریم قائل است و آن را پنهان میکند. رازها دایره بسیار وسیعی را شامل میشوند از موضوعهای فردی بگیرید تا رازی که یک خانواده یا فامیل دارند و حتی اسرار یک کشور که موضوعی امنیتی به حساب میآید. دعوای بین زن و شوهر، مسائل خانواده همسر، برنامههای داخلی یک سازمان همه مثالهایی از رازها هستند که نباید در اختیار دیگران قرار بگیرند.
از سویی رازداری یک صفت انسانی و از جمله ویژگیهای یک انسان سالم است که به دو شکل اصلی نمود پیدا میکند. یک نوع آن وقتی است که ما رازی داریم و نمیخواهیم در اختیار کسی قرارش بدهیم. نوع دیگر وقتی است که شخصی رازی را در اختیار ما قرار داده و ما باید حفظش کنیم.
قسمت تلخ ماجرا این است که این افراد با گذر زمان تنها میمانند و از جمعها طرد میشوند. دیگران با برچسب غیرقابل اعتماد آنها را از خودشان دور میکنند و اگر هم به اجبار با آنها در جمعی قرار بگیرند سعی میکنند جلویشان حتی حرفهای معمولی هم نزنند. حالا فرض کنید چنین شرایطی در میان اعضای یک خانواده پیش بیاید.
فکر میکنید نتیجه چه میشود؟ مثلا مرد یا زنی را تصور کنید که احساس میکند همسرش رازهای زندگی شان را به دیگران میگوید. طبیعی است که اعتمادش را نسبت به همسرش از دست میدهد و حرف هایش را به او نمیگوید. این باعث میشود اختلافات عمیقی بینشان به وجود بیاید و در نهایت زندگی شان را از هم بپاشاند.
راستش را بخواهید نه، آن قدرها هم کار آسانی نیست. دلیلش به تمایل ذاتی انسان برای بیان هیجانات و تخلیه انرژی درونی برمی گردد. در واقع وقتی رازی را، از خودمان یا دیگری، در دل نگه میداریم، متحمل یک فشار روانی هستیم. پس به طور طبیعی تمایل داریم این فشار را کاهش دهیم، به ویژه وقتی میبینیم گفتن یک راز به دیگران میتواند اشتیاق یا کنجکاوی دیگران را برانگیزد. مغز ما با دیدن این واکنشها به نوعی لذت دست پیدا میکند.
پس طبیعی است که ما را برای فاش کردن راز وسوسه کند. برای همین است که رازداری یک مهارت است و باید آن را از کودکی آموزش ببینیم، اما قبل از صحبت درباره چگونگی این آموزش ها، بیایید ببینیم آنها که نخود توی دهانشان خیس نمیخورد چه جور آدمهایی هستند، چه ویژگیهایی دارند و این به اصطلاح «دهن لقی» شان چه تبعاتی برای آنها به همراه دارد.
بعضی وقتها اهمیت رازداری فراتر از مسائل خانوادگی است و میتواند بر زندگی شغلی افراد تأثیر بگذارد. به ویژه برای کسانی که شغلشان جوری است که اطلاعات مهمی از افراد را به دست میآورند. مثل پزشکان، مراقبان بهداشتی، روان شناسان، وکلا، قضات، کارمندان بانک، حسابداران، کارمندان مشاغل خاص و امنیتی و .... واضح است در چنین مواردی تبعات نخود در دهان خیس نماندن، علاوه بر آنکه هویت شغلی آن فرد را با تهدیدی جدی روبه رو میکند، میتواند زندگی افراد زیادی را نیز تحت تأثیر قرار دهد. این جور وقت هاست که به قول معروف زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد!
رازنگه ندارها اغلب در فرهنگی بزرگ شدهاند که در آن افراد خیلی راحت راز دیگران را برملا و آنها را مسخره میکنند، به خودشان اجازه میدهند از خصوصیترین موضوعات زندگی دیگران سؤال یا تحقیق کنند و حتی این را نوعی زرنگی فرض میکنند. آنها مدام حواسشان به اتفاقات و امور زندگی دیگران است و از این کار لذت میبرند. این افراد معمولا هوش هیجانی پایینی دارند و در درک موقعیت لنگ میزنند. یعنی نمیتوانند تشخیص دهند هرحرفی را چه زمانی و چگونه باید بگویند.
حتی با اینکه به آنها تذکر داده میشود حرفی را پیش خودشان نگه دارند، به سادگی هرچه را شنیدهاند میگذارند کف دست دیگران. جوری که حتی ممکن است بدون اینکه چیزی از آنها بپرسید پته دوست نزدیکشان را هم بریزند روی آب. این افراد معمولا اعتماد به نفس پایینی دارند و به همین دلیل همواره به دنبال این هستند که به نوعی از سوی دیگران تأیید شوند.
همان طور که گفتیم رازداری مهارتی است که از کودکی باید به افراد آموزش داده شود. این آموزش هم میتواند به صورت مستقیم باشد و هم غیرمستقیم. آموزش مستقیم این است که به آنها بگوییم هر حرفی را جلوی هر کسی نباید بزنند. برای مثال نیازی نیست به دیگران بگویند دیشب چه خوردهاند یا کجا رفتهاند. یا نباید در سرویس مدرسه جزئیات زندگی شان را برای دوستشان تعریف کنند. میتوان با این سؤال که به نظرت اگر دیوارهای خانه یا اتاقت شیشهای باشد، چه میشود، اهمیت موضوع را برایش تشریح کرد.
آموزش غیرمستقیم هم از طریق رفتار خود ما در رازداری است. وقتی بچه میبیند که پدر و مادرش خیلی حرفها و موضوعات را به دیگران نمیگویند، به صورت عملی یاد میگیرد که زندگی شان حریمی دارد. از طرفی والدین باید فرق بین راز خوب و بد را به بچهها آموزش دهند تا بتوانند جلوی سوءاستفاده کودک آزارها را بگیرند. آنها باید به فرزندشان این امنیت خاطر را بدهند که درهر صورت حامی او خواهند بود و او میتواند هر رازی را به آنها بگوید.
پیش از هرچیزی باید بدانیم که کار عاقلانه این است که به هرکسی اعتماد نکنیم و رازمان را به کسی که امتحان خودش را پس نداده نگوییم. حتی به همان شخص مطمئن هم تاجایی که مقدور است نباید رازهای مهممان را بگوییم. اگر هم قرار باشد بگوییم باید به صورت طبقه بندی شده بگوییم. یعنی همه موضوع را نگوییم، بلکه فقط قسمتی از آن را که رفع نیاز میکند و میتوانیم با آن کمک و حمایتی بگیریم بگوییم.
در رویارویی با آدمهایی که رازمان را نگه نمیدارند باید صریح و شفاف باشیم. مثلا اگر کسی به شما اصرار کرد یا خواست سر از کارتان دربیاورد، خیلی شفاف و روشن به او بگویید که نمیخواهید در مورد آن موضوع صحبت کنید. یک راه دیگر اینکه طفره بروید یا کلی، مبهم و پیچیده صحبت کنید. جوری که طرف حوصله اش سر برود و خودش موضوع را عوض کند. راستی حواستان به زبان بدنتان هم باشد، چون خیلی وقتها چهره بیشتر از زبان حرف برای گفتن دارد.
آیا از دهن لقی خود رنج میبرید؟ خبر خوب اینکه راههای زیادی پیش روی شما وجود دارد که اگر آنها را بشناسید و رویشان تمرکز و تمرین کنید، میتوانید از شر دهن لقی خود تاحدودی خلاص شوید. اولین راه این است که سعی کنید احساساتتان را کنترل کنید. همیشه قبل از حرف زدن تا سه بشمارید و بعد شروع به صحبت کنید.
به قول قدیمیها یک دور حرف را توی دهانتان بچرخانید. راه دیگر این است که وقتهایی که خیلی هیجان دارید سکوت کنید، یا موقعیت را ترک کنید تا هوای دهن لقی از سرتان بپرد. به صورت علمی ثابت شده است که در هنگام اوج هیجان و احساسات، نظارت منطقی و عقلی کم رنگتر شده، فکر کردن به عواقب گفتهها و اعمال برایمان سخت میشود، در نتیجه احتمال دهن لقی و فاش کردن اسرار هم بیشتر میشود.
راه دیگر این است که اگر کسی رازداری را به شما یاد نداده است خودتان معلم خودتان باشید. میتوانید این کار را با طراحی یک جدول سود و زیان و نوشتن مزایا و معایب رازداری در دو ستون جداگانه شروع کنید. مثلا در ستون سود میتوانید نتایجی را بنویسید که اگر زبانتان را در مورد آن راز نگه دارید نصیبتان میشود، در ستون زیان هم عواقبی که بعد از فاش شدن راز دامن گیرتان میشود.
خیلی وقتها روی کاغذ آوردن و حتی بلند خواندن سود و زیانها میتواند مغز را از آن حالت هیجانی و وسوسه فاش کردن خارج کند و در نتیجه بتوانید به خودتان مسلط شوید. همچنین اگر خیلی فشار ذهنی تحمل میکنید میتوانید بروید در طبیعتی که کسی نیست و آن راز را به زبان بیان کنید یا با حیوانات یا وسایل غیرجاندار مثل عروسک حرف بزنید. حتی در تنهایی روبه روی آینه بایستید و در مورد آن راز صحبت کنید. این کارها مغز را فریب میدهد و بخشی از فشار از روی ذهنتان برداشته میشود.
یک سؤال مهم دیگر این است که آیا رازداری در هر شرایطی پسندیده است؟ به طور قطع باید گفت خیر! بعضی وقتها رازداری نهتنها جایز نیست که حتی اشکال هم دارد. برای نمونه روانشناسی را در نظر بگیرید که از تصمیم قطعی بیمارش به خودکشی یا حتی دیگرکشی مطلع شده است. به نظرتان اینجا او باید رازدار باشد؟
مسلم است که رازداری او در این شرایط مصداق همان مثال معروف «افراط و تفریط» میشود. یا فرض کنید در مورد تجاوز، کودکآزاری، قتل، اختلاس، فساد مالی یا موارد مشابه. اینجا دیگر رازداری کتمان حقیقت محسوب میشود و تبعات قضایی در پی خواهد داشت.